ديدي جماعتي كه به معراج ميروند
موزون، پرحرارت و مواج ميروند
هرگز فريب راحت دنيا نخوردهاند
زان ورطهي ز خون شده آماج ميروند
در آرزوي وصل به ديدار دلربا
منصور و با صلابت و حلاج ميروند
ما در خم طواف پر الطاف كعبهايم
آنسو ز قلب حادثه حجاج ميروند
اينان كه ماندهاند اگر يار زينباند
روزي بدست واقعه تاراج ميروند
در صبح سرنوشت شهيدان سوارهاند
وان مردگان پياده و محتاج ميروند
منگر(مهاجر)ي كه ندارد ز خود فروغ
بنگر مهاجران كه چه وهاج(1) ميروند
1 - وهاج: بسيار فروزنده
*علياكبر پورسلطان (مهاجر)